روح برادر از دست رفته‌مان را

 

به خداوند مهربان که از همه مهربانتر و بخشنده‌تر است ميسپاريم

 

و کالبد بيجانش را بدست آتش ميسپاريم

 

زمين به زمين، خاکستر به خاکستر و خاک به خاک برميگردد

 

و از اين خوب لايزال ميخواهيم که به ما برکتي عطا کند تا بتوانيم با عشق و محبت او زندگي کنيم

 

و با لطف او بميريم

 

دوست عزيزم، لطفاً يک دقيقه صبر کن

 

من واقعاً ميخوام جويا بشم که چرا يکدفه ربوده شدم و خودمو توي اين قطار در حالي که داره به سرعت از حومه لندن دور ميشه ديدم

 

ما داريم به محلي به نام سن‌مري ميريم

 

دو روز پيش مسئله‌اي در اونجا اتفاق افتاده

 

براي يکي از موکلين و دوستان قديمي پدرم به نام ريچارد ابنتي

 

ريچارد مرده و هيچ فرزندي هم نداره

 

خانواده ابنتي خيلي با هم در ارتباط نيستند

 

هلن با برادر جوانتر ريچارد به نام لئو ازدواج کرد

 

که لئو چند سال قبل مرد

 

پسر اين خانم اسمش جرج است که اخلاق تندي داره

 

!جرج-
ولم کن مامان-

 

ما بايد راجع بهش با هم حرف بزنيم-
چيزي براي صحبت وجود نداره-

 

دخترعموي جرج به نام رزاموند بازيگر تأتره و با يک بازيگر به نام مايکل شين ازدواج کرده

 

احمق نشو. نميخواد انجامش بدي

 

خفه شو مايکل

 

خواهر رزاموند يعني سوزانا، کارهاي خيريه براي کليسا انجام ميده

 

مورد با تيموتي -برادر ريچارد- ازدواج کرده

 

تيموتي نتونست بياد به مراسم خاکسپاري چون خيلي پيره

 

مورد! من ميدونم که الان ميخواي بري پيش تيموتي

 

من هر چه سريعتر به امور رسيدگي ميکنم

 

خواهش ميکنم خيلي عجله نکنيد آقاي اندويسل

 

و البته کورا

 

خواهر جوانتر ريچارد

 

همه ميدونن که اون يه خورده مشنگه

 

مشنگه؟

 

يعني کم عقل نيست امااز خودش داستانهايي ميسازه که بهتره گفته نشه

 

و در اون روز از هميشه هيجان‌زده‌تر بود چون به اندبي برگشته بود

 

اندبي

 

دلم براش خيلي تنگ شده بود

 

همه جاي اين خونه بي روح به نظر ميرسه

 

انگار که هيچکس اينجا نبوده

 

ميبينم که اينجا مثل گذشته‌هاست

 

هيچي عوض نشده

 

نميدونم چرا اومديم اينجا

 

تمام ارثيه ميرسه به جرج و بقيمون فقط چند پني گيرمون مياد

 

چي؟

 

اوه، بله. اگه خوب رفتار کنيد، يه کم پول ميندازم جلوتون

 

هلن به من گفت که براي انجمن‌هاي کليسايي کار ميکني

 

بله بله-
اين خيلي خوبه-

 

بيشتر جوانهاي خانواده،عمّه کورا رو نديده بودند

 

منم فقط يکبار اونو ديدم

 

خيلي تغيير نکرده بود

 

لنسکام عزيز، يادت مياد اون وقتها بچه‌ها رو ميبردي پاي درخت که بازي کنند؟

 

بله، بله يادم مياد

 

ما يه خونه‌ي درختي داشتيم

 

وقتيکه مهمون داشتيم ميرفتيم او پايين تا تماشا کنيم

 

من بودم با تيموتي

 

با پدرت لئو

 

و با مادرت جرالدين و من

 

اون خونه‌ي بدون در هم هنوز اينجاست

 

و همون مشروب هميشگي

 

کورا عوض نشده-
فقط چاق شده-

 

اصلاً جالب نيست. نگاش کن، دوباره موي مصنوعي گذاشته

 

اينقدر ايراد نگير رزاموند

 

عمّه کورا با يک نقّاش فقير ايتاليايي آشنا شده، چقدر رومانتيکه

 

من بايد برم اون خونه‌ي درختي رو ببينم

 

سلام جرج-
سلام گيلبرت-

 

اومدي که براي رستگاري من دعا کني؟

 

و بعدش من

 

وصيتنامه را خوندي-
بله-

 

فاميل انتظار داشت که جرج همه سهم‌الارث رو ببره، همونطوريکه ريچارد ميخواست

 

و برادرش تيموتي هم چيزي گيرش نياد، چون چند سال پيش با هم دعواي سختي داشتند

 

همونطور که ميدونيد، ريچارد منو بعنوان مجري وصيتنامه معرفي کرده

 

براي من چيزي گذاشته؟

 

بعد از يک ارثيه مختصر براي خدمتکاران و سرخدمتکار-لنسکام- و حق‌الزحمه من

 

خونه و زمين بايد فروخته بشه :و پول اون بطور مساوي تقسيم ميشه بين

 

تيموتي

 

کورا

 

رزاموند

 

سوزانا

 

و هلن

 

پس جرج چي ميشه؟

 

به نظر ميرسه که جرج از ارث محروم شده

 

چقدر مال منه؟

 

دقيق نميتونم بگم، اما اينقدر هست که بتوني آينده خودتو تأمين کني

 

خوبه، ميتونم برم به آمريکاي جنوبي

 

منم مثل بقيه شوکّه شده بودم

 

من ميدونستم که ريچارد تمايل داشت که جرج تنها وارثش باشه

 

و اين مسئله ميبايست در وصيتنامه ميامد

 

من ميبايست ميرفتم، واسه همين فرصت خوندن آخرين تغييرات وصيتنامه رو نداشتم

 

ريچارد اغلب اوقات اونو عوض ميکرد. من به اين قضيه توجهي نکردم، اما تغييرات عمده‌اي نبود

 

هلن، ازت ميخوام که طبق وصيت ريچارد عمل کني

 

اصلاً باورم نميشه که ريچارد جرج رو از ارث محروم کرده باشه

 

تا دم مرگش تو اين خونه از اون پرستاري کردم

 

اون هميشه ميگفت که ميخواد املاک خودشو بده به جرج

 

بدون خبر نظرشو عوض کرده؟ -
به من هيچي نگفت-

 

اما اگه درست هم گفته باشي، دکترت ميتونه بهت کمک کنه

 

محض رضاي خدا! الان فقط پسرم برام مهمّه

 

و بعد، کورا جوّ موجود را بهم زد

 

مثل اينکه هنوز اين مسئله مخفي مونده

 

ميدونم کار زياد جالبي نيست که قضيه رو فاش کنم، اما ميتونه خيلي کمک کنه

 

ببخشيد، منظورتو نفهميدم کورا

 

اونو به قتل رسوندند، مگه نه؟

 

معذرت ميخوام، چقدر احمقم

 

من فقط به حرفي که خودش بهم زد فکر کردم

 

فراموشش کنيد، اشتباه کردم. من هميشه چرت و پرت ميگم

 

من براي فروش خانه و زمين قرار گذاشتم تا هرچه زودتر فروش بره

 

!نزديک بود همه‌مون دستامونو با چاقو ببريم

 

پس براي همينه که ما الان اينجاييم تا بريم پيشه کورا و اون همه چيزو به ما توضيح بده؟

 

بله، ما داريم ميريم پيش اون

 

اما نميتونيم ازش بخواهيم که توضيح بده

 

راستش، ديروز عصر يه نفر به خونه اون حمله کرده و اونو با ساتور کشته

 

دکتر زمان مرگ رو بعد از ظهر تشخيص داده. قبل از 4:30 احتمالاً نزديک ساعت 2 عصر

 

يه نفر پنجره آشپزخانه رو خورد کرده و به اون توي رختخوابش حمله کرده و شش هفت بار اونو با ساتور زده

 

يعني در اون ساعت تو رختخواب بوده؟

 

اون خوب نخوابيده بود

 

همخونه‌اش رو فرستاده بود به کتابخانه که يه کتاب رو پس بده و خودش هم قرص خواب‌آور خورده بود

 

،بنابراين وقتي دزد اومد تو خونه اون خيلي بيحال بوده يا شايد هم کاملاً خواب بوده

 

پس ساتور کاملاً دم دست بوده

 

بايد اعتراف کنم که ميتونه کار همخونه‌اش باشه

 

ميدوني، دو نفر که تنها با هم زندگي ميکنند، اختلافات و نقاط مشترک زيادي پيدا ميکنند

 

اما بهر حال بينشون بهم ميخوره

 

آيا چيزي دزديده شده بازرس؟

 

فقط چندتا جواهر بي‌ارزش. اونا ميتونستند هر چي ميخوان ببرند

 

اما خيلي عجيبه که اونها جواهرات رو کنار پرچين کلبه ول کرده بودند که فاصله زيادي از کلبه نداشت

 

ممکنه قاتل از چيزي ترسيده باشه يا حتي پشيمون شده باشه

 

اما تجربه من ميگه جنايتکارها عجيب و غريبند

 

پس با اجازه شما من ميتونم با اين همخونه صحبت کنم؟

 

بله حتماً. اون زن با احساسيه شايد اطلاعات جديدي داشته باشه

 

و مهمتر از همه، در روز خاکسپاري وارد دفتر کار شدند

 

اسناد خونه گم شده و من فرصت بررسي اونا رو نداشتم

 

و اگه اسناد گم شده باشه چي؟-
اونوقت نه خونه فروش ميره و نه اونها به ارثشون ميرسند-

 

تجاوز به خونه در روز خاکسپاري و دزديدن اسناد؟

 

فکر نميکني که اين دو مورد حسن تصادف عجيبي هستند؟-
البته که هستند-

 

ببينم پوارو تو پرونده رو قبول ميکني، مگه نه؟ با اينکار لطف خيلي بزرگي در حقّم ميکني

 

بله موسيو، پرونده رو قبول ميکنم

 

بازرس گفت که اون زجر نکشيده .و احتمالاً با اولين ضربه مرده منم اميدوارم که همينطوري باشه

 

خيلي خوشحالم که شما اومديد آقاي اندويسل

 

آقاي پوارو

 

من در مورد خرابکاري آقاي گلاچيو چيزي نميدوم. من فقط نگران روبرو شدن با اون هستم

 

خانم گلاچيو اونا رو از حراجي خريده

 

اون گفت که چيزهاي با ارزشتري هم براي خريد وجود داشت

 

اينا نقاشيهاي خود خانم گلاچيو هستند. اونا خوبند، مگه نه؟-
بله-

 

البته من از اين چيزها سر در نميارم که قضاوت کنم، اما پدرم نقاش بوده که خيلي هم موفق نبوده

 

اما خانم گلاچيوي بيچاره در مورد نقاشي خيلي زياد ميدونست

 

آه، اين رنگ قديميه-
بله اون دوست داشت اينجا نقاشي کنه-

 

و شما با اون سازش داشتيد مادمازل؟

 

بله، اون يه جورايي مثل بچه‌ها بود

 

اون عقلايي نبود

 

بطور غريزي اينطوري بود، شما قضاوت خوبي داريد آقاي اندويسل

 

بعضي اوقات با زدن ميخ به سرش منو متعجب ميکرد

 

شما خيلي وقته که با اون بوديد؟-
سه سال و نيم-

 

شما بعنوان يک همخونه، کارهاي سرايداري هم ميکرديد؟

 

من آشپزي ميکردم و کارهاي سبک را انجام ميدادم، نه کارهاي سخت

 

خانم پنتون از روستا براي اين کارها ميومد

 

من هيچوقت خودمو يه خدمتکار ندونستم آقاي اندويسل

 

اگه بشه خيلي دلم ميخواد که اتاق خانم گلاچيو رو ببينم

 

بازرس مورتون گفت که اشکالي نداره بعد از تحقيقات پليس اتاق رو تميز کنم

 

البته به وسايل شخصي دست نزدم

 

کورا در مورد خاکسپاري برادرش حرفي نزد؟

 

اون گفت که ميز دعاي کليسا پر از گل بود

 

اون ناراحت بود که نتونسته اون يکي برادرش يعني تيموتي رو ببينه

 

خيلي خوشمزه است

 

خودتون درست کرديد؟

 

من هميشه کيک درست ميکنم

 

اوه فکر کنم ديگه دارم خودستايي ميکنم-
نه نه نه، ابداً. شما خودستايي نميکنيد-

 

بگيد ببينم، حال مادام گلاچيو بعد از مراسم چطور بود؟

 

شبي که برگشت خيلي خوشحال بود، تا حالا اينطوري نبود

 

اون ازم پرسيد که دلم ميخواد برم به آمريکاي جنوبي يا نه؟

 

گفتم اين روياييه و اون هم گفت که خواهيم رفت، به همين سادگي

 

فکر کنم برادرش بعد از اينکه اومد اينجا، خواسته براش يه کم پول به ارث بذاره

 

اون اومد اينجا؟

 

بله. حدود 3 هفته پيش

 

واسه خانم يه سورپريز بود، چون برادرشو تا قبل از ازدواجش نديده بود

 

وقتي فهميد که برادرش مريضه يه کم ناراحت شد

 

اون به کورا گفت که مريضه؟

 

بله

 

اين مسئله منو بياد خاله خودم انداخت

 

فکر کنم اونم مثل خاله من از يه ناراحتي مغزي رنج ميبرده

 

چرا اينطور فکر ميکنيد؟

 

خانم گلاچيو گفت که برادرش فکر ميکنه يکي سعي داره اونو مسموم کنه

 

چي؟

 

لطفاً ادامه بديد مادمازل

 

قطعاً خانم بهش توجهي نکرد. مردم پير معمولاً خيال‌بافي ميکنند، مگه نه؟

 

تصور کنيد وضعيت مردم را وقتيکه باران قطع ميشه و غلّات از بين ميره

 

براي مردم انگليس خيلي سخته که وجود فقر و گرسنگي را در امپراتوري بريتانيا باور کنند

 

بنابراين، سفر به آفريقا ميتونه يک تجربه ماجراجويانه باشه

 

بيشتر کودکان سواد خوندن و نوشتن ندارند

 

و هيچ راهي براي بهبود زندگيشون وجود نداره تا بتونند در آينده از فقر نجات پيدا کنند

 

اين بچه‌ها مدرسه ميخوان

 

برنامه ما در اون کشور تعليم و تربيت و از همه مهمتر، ايجاد اميده

 

براي مردمي که دارن زندگي ميکنند

 

اميدوارم تا اونجايي که ميشه، سخاوتمندانه کمک کنيد

 

ممنون که اومديد

 

عدّه کمي به اين مأموريت علاقه‌مند هستند

 

يه کم نااميد کننده است

 

!سوزانا

 

آقاي اندويسل تلفن کرده و خبر بدي آورده

 

درباره کورا. ميگه اونو به قتل رسوندند

 

چي

 

ميگه يه دزد روز بعد از خاکسپاري اومده خونه اون

 

جواهرات را دزديده و بعد هم اونو کشته

 

بايد اعصاب قوي‌اي داشته باشه که تونسته تنهايي اينجا بمونه

 

فکر کنم که اون جايي براي رفتن نداره تا زمانيکه شرايط ديگه‌اي پيدا کنه

 

اوه موسيو، من اينو پيدا کردم

 

لطفاً درباره چيزهايي که بهتون گفتم به کسي چيزي نگيد. ممکنه اشتباه کرده باشم

 

برادر ناکام تو، ريچارد

 

يعني اون به کورا گفته بود چه کسي ميخواسته اونو بکشه؟

 

شايد

 

کورا گلاچيو اعلام کرد که برادرش به قتل رسيده و خودش هم روز بعد کشته ميشه

 

بذار فرض کنيم که اون حقيقت را گفته و دوست تو ريچارد، واقعاً مسموم شده باشه

 

کي از مرگ ريچارد سود ميبره؟

 

تمام خانواده به غير از جرج و ضمناً يه کمي هم خود من

 

آه، پس خود تو هم مضنون هستي

 

اوه تورو خدا پوارو

 

نه نه نه موسيو، باهات شوخي کردم

 

موسيو، بايد بريم خانواده رو ببينيم

 

و لازمه که محل حضور تک تک اونها را در روز بعد از خاکسپاري بدونم

 

شايد اينطوري بتونيم دستشونو رو کنيم

 

و لازمه که محل حضور تک تک اونها را در روز بعد از خاکسپاري بدونم

 

خب، من نرفتم روي سن و اون هم ميخواد تلافي کنه

 

نه نه، داري اشتباه ميکني اون ازش بدش مياد. نبايد زود جا بزني

 

شما بطرز هيجان‌انگيزي مشهور هستيد

 

شما ذهن مردم را ميخونيد، مثل روانشناسها

 

دقيقاً، بخاطر همينه که رفتار انسانها برام جالبه

 

مادام، لطفاً منو ببخشيد که در اين اوقات عزاداري مزاحم شما شدم

 

اين خيلي ناجوره که آدم دو تا از اعضاي نزديک خانواده‌اش را با هم از دست بده

 

درسته. مگه نه؟

 

داشتم فکر ميکردم چرا بايد يه نفر عمّه کورا رو بکشه

 

به نظر مياد که دزد اومده بود تا تعدادي از وسايل رو بدزده

 

ببخشيد، اما لازمه که از هر دوتون بپرسم روز بعد از خاکسپاري کجا بوديد

 

ما تا ساعت 11 صبح خونه بوديم بعد تو رفتي تا با اسکار ناهار بخوري

 

من ميبايست دوستم جين را ميديدم اما نشد و تمام روز رفتم که خريد کنم

 

ما بعد از نمايش شام خورديم و از نيمه شب گذشته بود که برگشتيم خونه

 

حالتون خوب نيست مادام؟

 

شب اول نمايشه، دلهره دارم

 

من هميشه خل بازي در ميارم بخصوص وقتي که رل من بيخود باشه

 

بايد بگم اين بزرگترين شانس ماست که عمو ريچارد اين همه پول واسمون گذاشته

 

منظورش اينه که ما ميتونيم براي تأتر سرمايه‌گذاري کنيم

 

من يه شانس خيلي خوب تو نمايش دارم و

 

يک بخش خوب هم براي رزاموند

 

اين پول ميتونه مايکل رو به آرزوش برسونه

 

متأسفانه در تهيه اسناد خونه يه کمي تأخير وجود داره

 

پول به اين زوديها آماده نميشه

 

ولي ما ميتونيم يه کم مساعده بگيريم مايکل به من گفت که ميتونيم

 

اين خيلي خيلي مهمّه-
عجله‌اي نداريم قربان، فقط ميخواستيم- بدونيم شما با مساعده موافقيد يا نه

 

مايکل؟

 

ببخشيد، بايد برم

 

آيا عمّه کورا پولي به ارث گذاشته؟

 

هرچي داشته واسه خواهر شما گذاشته

 

ولي چرا بايد همش برسه به سوزانا؟

 

اما اون به سختي منو ميشناخت

 

ضمناً خونه‌اش هم مال شماست

 

چه خوب، اين همه پول کمک زياديه

 

لطفاً منو ببخشيد، ولي لازمه که از هر دوتون بپرسم روز بعد از خاکسپاري ريچارد ابنتي کجا بوديد؟

 

هلن در اندبي بود. من ازش خواستم تا زماني که مشغول رسيدگي به امور ريچارد هستم، اونجا بمونه

 

ممنونم گيلبرت

 

روز خاکسپاري ازم خواست و من بيصبرانه منتظرش بودم

 

اوه هلن، فراموشش کن

 

يه چند روزيه که اومدم بازي رزاموند و مايکل را ببينم

 

الان پيش سوزانا زندگي ميکنم

 

جرج! کجا بودي؟

 

حالت خوبه؟-
کاملاً. چرا ميپرسي؟-

 

خبر مرگ عمّه کورا توي همه اين روزنامه‌هاي آشغالي اومده

 

جرج، ايشون هرکول پوارو هستند. ازشون خواستم که تحقيقات بکنند

 

نميدونستم چنين دوست معروفي داري

 

چطوري پوارو؟

 

عمّه کوراي پير و بيچاره

 

فکر کنم اون ميخواست دنبال قاتل بگرده

 

اينقدر در مورد اون گستاخي نکن جرج

 

من روز بعد از خاکسپاري خواستم ببينمت تا مطمئن بشم که همه چيز رو به راهه

 

ولي نتونستم پيدات کنم

 

آره رفته بودم مسابقه اسب دواني توي ريس پارک

 

راستش مسابقه 2 تا برنده داشت

 

و شما کجا بوديد مادمازل؟

 

رفته بودم به خطوط کشتيراني پيندر براي سفر به آفريقا

 

داري ميري آفريقا؟

 

بله، وقتي پاسپورتم آماده بشه

 

آه مادام، مرسي

 

موسيو، لطفاً بگيد روي کدوم اسبها برنده شديد؟

 

اسمهاشون چي بود؟

 

"گين مارک" و"ايزن بارک دوم"

 

مرسي

 

آخرين باري که کورا رو ديديد کي بود مادام؟

 

آه، اونو از زمان ازدواجمون نديديم

 

نميخوام به تيموتي بگم که خواهر کوچيکش خيلي پول پولکي بود

 

اون عادت عجيبي داشت. هميشه سرشو به يک سمت نگه ميداشت

 

مثل پرنده‌ها

 

خيلي عجيب بود

 

آقاي اندويسل و آقاي پوارو اومدند اينجا تيموتي

 

خوب کردي اومدي اندويسل

 

من نبايد خودمو با تجويز دکتر گرفتار کنم

 

آه، هنوزم باورم نميشه که خواهر کوچيکم با ساتور کشته شده

 

ميخوام بدونم اين کشور داره به کجا ميرسه

 

آقاي پوارو راجع به مرگ کورا تحقيق ميکنند

 

اوه، نميدونم واسه چي به کارآگاه خصوصي نياز داريم؟

 

با عرض تسليت موسيو ابنتي

 

اين لحظات، اوقات سختي براي خانواده شماست

 

من متوجه شدم که برادر شما نيز اخيراً فوت کرده، درسته؟

 

اين اتفاقيه که براي هر سوسياليستي ميافته

 

منظورم اينه که تمام کشور داره از هم ميپاشه

 

به وضع ما نگاه کن، حتّي نميتونيم مستخدم بگيريم

 

زنم از صبح تا شب تو آشپزخونه کار ميکنه

 

اوه، فکر کنم شربت ليمو الان خيلي ميچسبه

 

شايد هم قبلش يه کم سوپ بخورم. برو بيار

 

شما رو تنها ميذارم

 

لطفاً بشينيد

 

ببين چي ميگم

 

ريچارد هيچوقت در مورد مرده‌سوزي با من حرف نزده بود

 

ميشه بپرسم چه کسي اجازه اين کار را داده؟

 

هلن

 

هلن گفت که ريچارد خودش خواسته بوده

 

در اجراي وصيتنامه قدري تأخير داريم

 

چون يه نفر وارد دفتر شده و اسناد خونه موقتاً گم شده

 

اوه، از اينجور تأخيرات هميشه هست

 

اما وصيت برادرتون سورپريز بزرگي بود مگه نه؟

 

حقيقت داره که شما خودتون خواستيد از ارث محروم باشيد؟

 

اوه، به لطف اون ديگه گذشته‌ها گذشته

 

مادام داره ماشينو تعمير ميکنه؟

 

آره، اون بايد ياد بگيره. چون ما نميتونيم خرج گاراژ بديم و منم که بلد نيستم

 

اينجور چيزا پشت سر هم خراب ميشن

 

تازه خودش وقتي از خاکسپاري بر ميگشتيم ماشينو خراب کرد

 

خودش نتونست تعميرش کنه، پس ماشينو برد به گاراژ

 

ما اون شب تو هتل خوابيديم

 

هزينه هتلها امروزه سرسام آوره

 

همينطوره

 

ببين چي ميگم اندويسل

 

من به اندازه کافي براي تحقيقات قتل توانايي ندارم

 

تو خودت همه کارهاي لازم را انجام بده

 

منظورم همين کارهاي روتينه

 

نميدونم چرا هميشه يه نفر بايد قضيه رو قتل جلوه بده. خيلي راحت ميشه گفت: به آرامش پيوست

 

يا يه چيزي مثل اين

 

اکنون پروردگار بايد گناهان منو ديده باشه و قضاوت کنه

 

اين از انجيل است، قسمت سوگواري

 

بله، کاملاً مناسب يک آدم رومانتيکه

 

نزن، من نميخواستم اينطوري بشه-
لعنتي، تو بخاطر کاري که کردي مستحق مرگي-

 

شما دو تا واقعاً خوب بوديد-
آره واقعاً-

 

لازم نيست اغراق کنيد. خدا رو شکر که همه چيز خوب بود

 

خودمون ميدونيم. پيشرفت خاصي نبود

 

زماني يه نفر هنرپيشه ميشه که تأتر رو دوست داشته باشه

 

بخصوص وقتيکه آخر نمايش بي‌ارزش باشه

 

هر هنرپيشه‌اي ميتونه تو قسمتهاي خوب نمايش کشته بشه

 

اوه خدا، اينجا خيلي بزرگه

 

به نظر خيلي ترسناکه

 

نه اگه بهش عادت کنيد

 

کسي مشروب ميخوره؟

 

ماجراي عمّه کورا غم‌انگيزه مگه نه؟

 

من روز خاکسپاري داشتم فکر ميکردم که يکي مثل اون ميتونه بميره، خب الان اون مرده

 

اين حرفت خيلي بد بود

 

اين فقط اولّش بود

 

اندويسل چيزهايي رو که کورا تو خاکسپاري ريچارد گفته بود، جدّي گرفته

 

اگه کسي عمو ريچارد رو کشته باشه و بعد فهميده باشه که عمّه کورا همه چيزو ميدونه،

 

بايد اونم بکشه مگه نه؟ وگر نه عمّه کورا ميرفته پيش پليس

 

و ما کساني هستيم که حرفهاي اونو شنيديم

 

بنابراين يکي از ما بايد قاتل باشه

 

براي چي با ما نيومدي رستوران؟

 

من متأسفم که عمو ريچارد تو رو از ارث محروم کرده

 

ميدونم که خيلي ظالمانه است ولي دليل نميشه که کنترل خودتو از دست بدي

 

و ضمناً لزومي نداره که با مادرت اينقدر نامهربون باشي

 

برعکس، خيلي هم داره

 

خلاصه بگم، پول چه ارزشي داره؟

 

ديگه نميتوني تو اسب‌دواني ببازي يا خرج عيّاشي کني

 

پولهاي تو هم تموم شده مگه نه؟

 

براي آفريقا و مأموريتت

 

جرج ديگه نخور

 

اونا ميخوان چشم و گوش منو ببندند موسيو

 

همشون دروغ ميگن، همه فاميل

 

مطمئناً همه که نه-
اوه چرا-

 

همشون در مورد محل حضورشون در روز بعد از خاکسپاري دروغ ميگن

 

"هر کدومشون ميتونستند در "سن‌مري باشند و کورا گلاچيو رو کشته باشند

 

اونا خوب دروغ ميگن. همشون بازيگرند

 

به "اندبي" خوش‌آمديد آقاي پوارو

 

خيلي زيباست

 

دکتر ازتون ممنونم که اومديد اينجا منو ببينيد

 

لطفاً به من بگيد اگه بخوام يه نفرو که مريضه مسموم کنم، طوريکه دکترها چيزي نفهمند

 

راهش چيه؟

 

بايد از نوعي مواد مخدر استفاده کنيد

 

اونوقت اثري از اون باقي نميمونه که مشخص بشه

 

و اگر جسد سوزانده بشه ديگه هيچ مدرکي هم بجاي نميمونه؟

 

بله، شدنيه

 

اگه من کوچکترين شکي در مورد مرگ ريچارد داشتم حتماً به پليس ميگفتم

 

اما سوزاندن جسد يه مرد انگليسي عجيبه، مگه نه؟

 

بايد اعتراف کنم که من هم شوکّه شدم اما اين دليل نميشه که اون مسموم شده باشه

 

اون به مرگ طبيعي مرده

 

پس شما صراحتاً ميگيد که ريچارد مسموم نشده، هان؟

 

نه، کاش اينطوري باشه

 

امکانش هست که يه نفر مواد مخدّر تو غذاش ريخته باشه

 

يا محتويات کپسولهاي ويتامينشو با مواد مخدّر عوض کرده باشه

 

اما چرا بايد اين کارو کرده باشند؟

 

موسيو لنسکاند؟

 

اوه، آقاي پوارو

 

ممکنه به من بگيد آيا از نظر شما امکان داره که آقاي ابنتي 2 تا قرص آمفتامين با هم خورده باشه؟

 

نه قربان. آقا تا لحظه آخر عمرشون خيلي حواسشون جمع بود

 

ضمناً، خانم هلن هم مراقب همه چيز بودند

 

پس خانم هلن ابنتي هم تا مرگ ريچارد اينجا بودند؟

 

بله، اون از ايشون پرستاري ميکرد. تا لحظه مرگ آقا

 

آيا در روز مرگ ريچارد کسي به اينجا نيومد يا اتفاقي نيفتاد که اونو ناراحت کنه؟

 

روز قبلش، کشيش يه سر اومد اينجا

 

صبح روز مرگش چند تا زن عابد اومدند اينجا

 

زن عابد چيه؟-
راهبه-

 

آه، زن مذهبي؟-
بله-

 

اونا خيلي موندند؟-
اوه نه قربان. اونا براي جمع کردن خيريه اومده بودند-

 

من ميدونم که تعدادي از افراد فاميل چند هفته اينجا مهمون آقاي ريچارد ابنتي بودند، درسته؟

 

بله درسته

 

اول خانم رزاموند و همسرش، و بعد خانم سوزانا

 

و در آخر هم جرج جوان اومد

 

چيز غير عادي در مورد اين ملاقات وجود داره؟

 

خب، آقا و جرج دعواي سختي با هم داشتند

 

همه چيز خوب پيش ميرفت، اما اون روز

 

تا حالا اونا رو اينطور ناراحت و عصباني نديده بودم

 

جرج وضعيت روحي افتزاحي داشت

 

اين مسئله يه روز قبل از مرگ آقاي ابنتي اتفاق افتاد

 

اون ديگه اين شانسو نداشت که از دل جرج در بياره

 

و شما هم يکي از شاهدان وصيتنامه بوديد، درسته؟-
بله-

 

آيا اونو خونديد؟

 

خب، بله خودش ازم خواست. اما حقيقت اينه که چشمهاي پير ديگه کاربردي ندارند

 

نميخوام بگم که وصيتنامه را نديدم، کيسي ازم خواست که برم

 

منم يه نگاهي به کل اون صفحه انداختم-
صفحه؟-

 

بيشتر از يک صفحه بود

 

اوه نه قربان

 

دقيقاً يادمه که فقط يک صفحه بود

 

اين امضاي ريچارد نيست

 

خيلي شبيهه، ولي مال اون نيست

 

اين جعليه پوارو، جعليه

 

چطور نفهميدم؟

 

براي اينکه بخوبي جعل شده

 

خيلي خيلي خوب

 

خانم گيلکويست؟

 

سوزانا هندرسون هستم. برادرزاده خانم گلاچيو

 

اوه، بفرماييد تو بفرماييد خانم هندرسون

 

ممنون

 

به نظر ميرسه شما رو ترسوندم-
راستش بله-

 

من غالباً عصبي نيستم ولي از زماني که پاسبان اينجا رو ترک کرده، خيلي زود ميترسم

 

نيم ساعت پيش زنگ درو زدند و من به سختي تونستم برم ببينم کيه اما اين احمقانه است که قاتل دوباره برگرده و زنگ درو بزنه، مگه نه؟

 

اون فقط يک راهبه بود که اومده بود خيريه جمع کنه

 

خانم گيلکويست، عمّه کورا هر چي که داشت واسه من گذاشته چند روز ديگه ميام که اونا رو تحويل بگيرم

 

برنامه شما براي آينده چيه خانم گيلکويست؟

 

بايد براي خودم دنبال جا بگردم

 

ميتونيد تا اون موقع اينجا بمونيد و فکر کنم 3 ماه حقوق کافي باشه

 

اين خيلي سخاوتمندانه است خانم هندرسون

 

اينا نقاشيهاي خانم گلاچيو هستند

 

ايشون و آقاي گلاچيو در انگليس زندگي ميکردند

 

اين قايق خيلي زيباست مگه نه؟

 

خانم گلاچيو گفتند که چندتا از نقاشيهاشون رو به من خواهند داد، منظورم اونهاييه که خودشون کشيدند

 

به عنوان يادگاري

 

اوه، هر کدومو که خواستي بردار

 

چيز ديگه‌اي هم هست؟

 

اوه نه، ممنون. اون يه گردنبند هم به من داد

 

من هميشه ميتونم با اينا عکسهاي کارت‌پستال درست کنم

 

اينا کپي‌برداري شدند؟-
نه، خانم گلاچيو يه نقاش واقعي بود

 

جرج؟

 

نميدونستم اومدي اينجا

 

اومدم سوزانا رو ببينم

 

مگه سوزانا اينجاست؟-
بله-

 

تو چرا اومدي اينجا؟

 

اومدم که خانم گيلکويست رو ببينم در مورد يه سري کارهاي قانوني کورا

 

آقاي پوارو؟

 

آه، مادام ابنتي

 

اومديد اينجا چون فکر ميکنيد که ريچارد به قتل رسيده؟

 

مادام، نميتونم بگم که آيا اون به قتل رسيده يا نه، اما

 

ميدونم که خواهرش به مسئله‌اي اشاره کرد که بعداً باعث مرگ خودش شد

 

من نميخوام پشت سر مرده حرف بزنم ولي از اونجايي که کورا رو خوب ميشناسم، اون هميشه يک داستان‌پردازي خوب رو به حقيقت ترجيح ميداد

 

بله، اما ريچارد به ملاقات اون اومده بود و اين ديگه داستان‌پردازي نيست

 

آقاي پوارو، ريچارد به قتل نرسيده

 

اين امکان نداره

 

من تا آخر با اون اينجا بودم

 

شما اغلب اينجا زندگي ميکرديد؟

 

اون تو اين هفته‌هاي آخر، اغلب منو دعوت ميکرد اينجا

 

اون روحيه ضعيفي داشت

 

همينطور جرج –پسر شما- هم تو اين هفته‌هاي آخر ميومد به ديدنش، درسته؟

 

ريچارد همه فاميل رو دعوت کرده بود، نه فقط جرج

 

به من بگيد مادام، آيا شوکّه نشديد وقتي که پسرتون جرج، از عموي خودش چيزي به ارث نبرد؟

 

بله، شوکّه شدم

 

اين خيلي ظالمانه بود

 

من اصلاً درک نميکنم

 

اوه، فکر کنم شما نبايست هم متوجه ميشديد مادام

 

منظورتون چيه؟

 

من مضنونم که وصيتنامه‌اي که پسرتون رو از ارث محروم کرده، جعليه

 

آيا مادام هلن و موسيو ريچارد ابنتي با هم خوب بودند؟

 

اوه بله، آقا شيفته خانم بودند. واقعاً شيفته بودند

 

خانم هلن ديروز رفته بودند لندن تا نمايش خانم رزاموند رو ببينند

 

اين روزها ايشون براي هر کاري ميرن لندن

 

رزاموند خانم هلن رو تا ديروز با خودش به لندن ميبرد؟

 

بله، نه اشتباه کردم

 

اون يه روز با ماشين رفت و گفت که ميخواد تنها باشه

 

يادتون مياد که چه روزي بود مادام؟

 

روزي بود که ما براي غذا بيف خورديم. بايد روز بعد از خاکسپاري باشه

 

اون تا نيمه شب برنگشت. وقتي به قضيه نگاه ميکنم ميبينم که داره زندگيشو هدر ميده

 

اينجا اتاق آقا بود

 

داروهاشون هم اينجا نگهداري ميشد؟-
بله قربان، کنار تختشون-

 

مرسي

 

خب، پس اينجا بوده؟-
بله-

 

اون يکي از نقاشيهاي آقاي گلاچيوست

 

سکسيه

 

آيا تو هم مثل اين زن، اُمّل هستي سوزانا؟

 

اوه، ببخشيد

 

روز بخير سينيورينا گيلکويست

 

واي خدا، بهتره بياييد تو آقاي گلاچيو

 

ايشون آقاي گلاچيو هستند

 

شما همسر سابق کورا هستيد؟-
بله-

 

کورا تو نامه‌اش نوشته بود که بيام به يک نقاشي که اون پيدا کرده بود يه نگاه بندازم

 

اون فکر ميکرد ممکنه با ارزش باشه

 

من گيلبرت اندويسل هستم، وکيل خانواده

 

منم سوزانا هندرسون هستم، برادرزاده کورا

 

از اينکه شما رو در اين لحظات تأثرانگيز ميبينم ناراحت هستم سينيورينا

 

من جرج ابنتي هستم

 

شايد الان زمان مناسبي براي ارزشيابي اون نقاشي نباشه، بهتره که من نقاشي رو با خودم ببرم

 

نه دوست من، هيچ چيز نبايد از خونه بيرون بره

 

نه، حالا که شما اينجا هستيد بايد نقاشي رو ببينيد

 

خانم گلاچيو اميدوار بود که اين يک طرح باستاني و قديمي ايتاليايي باشه

 

فکر ميکنيد با ارزشه؟

 

نکته جالب اينه که اين نقاشي کاملاً رومانتيکه ولي خيلي بده

 

شايد بايد خوشحال باشم که مجبور نيستم کورا رو نااميد کنم

 

اين نقاشي شايد يک شيلينگ هم ارزش نداشته باشه

 

تو منتظر يه چيز با ارزش بودي سوزانا، مگه نه؟

 

فکر ميکردم اين چيزها برات اهميتي نداره

 

واسه خودم نميخوام جرج

 

واسه صندوق مدرسه در آفريقا ميخوام

 

سعي کردم با جرج تماس بگيرم تا درباره وصيتنامه باهاش صحبت کنم ولي اونو پيدا نکردم

 

اون گفت که تويخونه ميمونه. نميدونم کجا رفته

 

کي ممکنه اينقدر از اون متنفر باشه؟

 

تيموتي؟ اون اصلاً انتظار ارثيه رو نداشت

 

اما جعل وصيتنامه جرم بزرگيه مادام. بايد به پليس اطلاع بديم

 

بايد وصيتنامه رو در روز خاکسپاري عوض کرده باشند

 

چرا؟-
براي اينکه تا قبل از اون، وصيتنامه تو گاوصندوق اتاق ريچارد بوده

 

به من بگيد مادام، آيا کسي اون روز تنها از اينجا خارج شد؟

 

کورا رفت بيرون که خانه درختي رو ببينه، جرج هم بعد از خواندن وصيتنامه بسرعت رفت بيرون

 

دقيقاً نميدونم، رفت و آمد زياد بود

 

دقيقاً نميدونم، رفت و آمد زياد بود

 

احساس کردم يه جاي کار ميلنگه

 

از چه لحاظ مادام؟

 

غير منتظره بود؟ يا شوکه شديد؟ يا شايد هم بدشگون بود؟

 

بدشگون که نبود

 

بيشتر احساس غير مثبتي داشتم، نتونستم بفهمم چي بود

 

سعي نکنيد که بهش فکر کنيد مادام

 

دير يا زود مياد به ذهنتون

 

زود باش مورد

 

شماها اينجا چيکار ميکنيد؟

 

اگه خونه نتونه فروخته بشه، ما هم به پولمون نميرسيم

 

بنابراين تا وقتي اوضاع معلوم بشه ما اينجا ميمونيم

 

نميدونم چرا تو بايد اختيار تمام خونه فاميلي من و خدمتکارهاي اينجا رو داشته باشي

 

در حاليکه من و مورد براي تهيه يه فنجان چاي کسي رو نداريم

 

برو پيش خدمتکار

 

بگو صندلي رو بياره

 

کورا هنرمند نبود

 

اما طبيعت اين کار رو داشت

 

از نظر من اون زني بود که براي مسائل عرف اجتماعي پول کنار نميگذاشت

 

بلکه پولهاشو در راه درست خرج ميکرد

 

قابل ستايشه، نيرو بخشه

 

دختر با نشاطي بود، سرشار از زندگي

 

اوه ببخشيد، من بايد به قطار لندن برسم. سينيورينا؟

 

خدانگهدار آقاي گلاچيو، از ديدنتون خوشحال شدم-
ممنون، خداحافظ-

 

بهتره منم برم

 

ميتونم راحت برگردم به هتل؟-
....بله، ممکنه راحت نباشه. ميتونيد اول کليسا رو پيدا کنيد و-

 

....و

 

و؟

 

!اوه، چه عجيب

 

حتماً پستچي زنگ زده. اين بسته پشت در بود

 

،اين بسته واسه من فرستاده شده !اما من که منتظر چيزي نبودم

 

آيا آقاي گلاچيو رو خوب ميشناسيد خانم گيلکويست؟-
خب، خيلي نه-

 

اون چند دفعه اومده بود اينجا

 

اين شبيه کيک عروسيه

 

آيا عمّه کورا اغلب براي اون نامه مينوشت؟

 

اوه بله، گمون کنم اغلب اوقات

 

خودشه

 

از طرف کي ميتونه باشه؟

 

جان و مري! نميشناسمشون

 

ممکنه دختر دروتي باشه، اونم اسمش مريه اما راجع به عروسي نشنيده بودم

 

فکر کنم شما هم دوست داشته باشيد-
من که نه-

 

من کيک دوست ندارم. عمّه کوراي بيچاره

 

شايد من امشب اينجا بخوابم، روي کاناپه-
نه، نبايد به وسايل عمّه دست زد، مگه نه خانم گيلکويست؟-

 

جرج ميتونه بره به دهکده

 

جرج؟

 

يه خورده به نظرم عجيب اومد، خواستم تو هم بدوني

 

منظورم هتل "کينگز آرم" در "سن‌مري" است

 

قطعاً بايد توضيح قانع کننده‌اي وجود داشته باشه

 

ممکنه موسيو

 

اطلاعات بسيار ارزنده‌اي بود موسيو، خيلي ارزنده

 

صبح به شما در اونجا ملحق ميشم. خداحافظ

 

من نميدونستم که اينجوري ميشه، ميدونستم؟

 

اصلاً فکرشم نميکردم که اون لعنتي ممکنه اينجا باشه و بخواد تو کاري که بهش مربوط نميشه فضولي کنه

 

اين خيلي طاقت فرساست تيموتي، ديگه طاقتشو ندارم

 

نه تا وقتيکه شجاع باشيم

 

ما کاري ميکنيم که انگار اصلاً اتفاقي نيفتاده

 

کمک کنيد

 

چي شده؟

 

مريض شديد؟

 

از کابينت براتون چيزي بيارم؟-
نه، آمبولانس خبر کن-

 

پس صبح به دکتر خبر ميدم

 

زودباش آمبولانس خبر کن

 

دارم ميميرم

 

خانم هندرسون؟-
بله-

 

من بازرس مورتون هستم از پليس سن‌مري

 

آيا به دکتر گفتيد که خانم گلکويست ديشب دقيقاً چي خورده و نوشيده؟

 

بله ما هر دو يه نوع غذا خورديم

 

ماکاراني و پودينگ. بعد هم قهوه خورديم، چطور مگه؟

 

اون ميبايست چيزي خورده باشه که شما نخورديد

 

پوارو، يکي ميخواسته خانم گلکويست رو با آرسنيک مسموم کنه

 

اوه نه، اين غير ممکنه

 

!اوه، کيک عروسي

 

متأسفانه من اينجا رو هنوز کاملاً تميز نکردم

 

يه تيکه از کيک عروسي در زير بالش خانم

 

و روياي همسر آينده

 

هميشه همينطوريه مگه نه؟

 

چرا به ما چيزي نگفت؟

 

هيچ شکي نيست، چون اونوقت ما فکر ميکرديم اون يه احمقه که چنين آرزويي داره

 

من خيلي خيلي متأسفم مادمازل

 

چرا بايد يکي بخواد منو بکشه آقاي پوارو؟ من که چيزي ندارم

 

کسي از مرگ من سودي نميبره

 

فکر کنم شما نبايد تو اون خونه بمونيد-
پس کجا ميتونم برم؟-

 

وقتي حالتون خوب شد، بايد بياين به اندبي

 

همه خانواده ابرنتي و حتي خود من هم اونجا هستم

 

نه آقاي پوارو من نميتونم

 

مادمازل، استراحت کنيد

 

من مأموريت دارم که قاتل مادام گلاچيو رو پيدا کنم

 

و امکانش هست که بتونيد به من کمک کنيد

 

من که نميدونم کي مادام گلاچيو رو کشته-
ولي شما ممکنه بيشتر از اونيکه فکر ميکنيد بدونيد-

 

سوزانا، داري چيکار ميکني؟-
دارم ميرم-

 

کجا؟-
نميدونم. هر جا-

 

آفرقا

 

تو نميتوني الان فرار کني بري

 

ترسو نباش

 

از وقتي اون پولها گيرت نيومده خيلي نحس شدي

 

به پول ربطي نداره

 

آره؟ تو به پولها فکر نميکني؟

 

وايسا سوزانا، ماخيلي قاطيه اين مسئله شديم-
من ميترسم-

 

نترس

 

هر کاري تو کردي، منم کردم. ترس هيچ معني نداره

 

سلام سينيور گلاچيو-
سلام سينيور اندوسيل-

 

ايشون موسيو هرکول پوارو هستند

 

سينيور، من قبلاً راجع به شما شنيدم-
من هم همينطور سينيور-

 

شهرت شما پيشتر از شما حرکت ميکنه

 

من مأموريت دارم تا در مورد قتل همسرتون تحقيق کنم

 

"من تمايل دارم شما رو به "اندبي دعوت کنم، خونه برادر زنتون آقاي ريچارد ابرنتي

 

شما مطمئنيد که اونا پذيراي من هستند؟

 

تا زماني که سينيور ابرنتي زنده بودند، من اجازه ورود به اون خونه رو نداشتم

 

تمام فاميل دارن يه چيزايي واسه يادگاري از خونه برميدارند، گفتم شايد شما هم بخواهيد بجاي همسرتون يه چيزايي برداريد

 

اگه اصرار داريد ميام

 

مرسي سينيور، روز خوش

 

خوب، چي فکر ميکني؟ اون قاتله؟

 

من رفته بودم به "اندبي". حالم بهم خورد وقتي ديدم تيموتي و مورد هلن بينوا رو گير انداختند

 

منم مشتاقانه دلم ميخواد با خانم هلن ابرنتي صحبت کنم. شما رو اونجا ميبينم اما اول بايد برم به تأتر

 

اما پوارو، هلن را اذيت نکن

 

اون هيچ ارتباطي با اين قضايا نداره

 

اونم مثل ما دنبال حقيقته

 

ولي اون براي روز بعد از خاکسپاري هيچ شاهدي نداره که کجا بوده

 

اون در "اندبي" بوده

 

نه نه نه، اون "اندبي" را صبح زود ترک کرد و تا دير وقت برنگشته

 

خب شايد، ولي اون کسي رو نکشته

 

اون هم مثل بقيه از مرگ ريچارد ابرنتي سود برده

 

تو به هلن ابرنتي علاقه‌مندي؟

 

اين خيلي آسونه که بذاري احساسات جلوي قضاوت صحيح رو بگيره

 

تو گفتي که امشب مياي-
قول ميدم که جمعه بيام-

 

!پوارو

 

منو خانم ديتون داشتيم درباره نمايش حرف ميزديم-
متوجه شدم-

 

نقشتونو تمرين ميکرديد

 

طعنه ميزني؟

 

نه نه نه موسيو، من هيچوقت طعنه نميزنم

 

اما دلم ميخواست که همسرتونو ببينم

 

دير کردي. او رفت بيرون

 

ميخواستم هر دو تونو به "اندبي" دعوت کنم

 

موسيو اندويسل از همه فاميل خواسته که قبل از فروش خونه يه چيزايي براي يادگاري بردارن

 

بنظر مياد که شما هميشه تو اين خونه بوديد مادام

 

خيلي غم‌انگيزه که اين خونه فروخته بشه

 

آدم بايد چيزهايي رو که تو زندگيش اتفاق ميفته قبول کنه آقاي پوارو

 

نگاه به گذشته و تأسف خوردن سودي نداره

 

هر کسي ميتونه زندگيشو به تأسف بگذرونه

 

مادام، روز قبل از مرگ ريچارد جرج و اون راجع به چي با هم دعوا ميکردند؟

 

!اوه، چقدر بي دقّتم

 

اوه خواهش ميکنم دست نزنيد. راستش من، دقيقاً نميدونم

 

اونا خيلي به هم علاقه داشتند ولي شايد اختلافي پيدا کرده بودند

 

مادام، خواهش ميکنم به من بگيد که روز بعد از خاکسپاري کجا رفته بوديد

 

منظورم روز بعد از مرگ کورا است

 

خوب، پس منم توي تحقيقات شما يه مضنون به حساب ميام

 

من فقط ميخوام که حقيقت روشن بشه و ضمناً ميدونم که نظر شما هم همينه

 

رفته بودم خاکستر ريچاردو بپاشم

 

جايي که خودش خيلي دوست داشت

 

کسي هم شما رو اونجا ديد؟

 

نه، اونجا کاملاً دور افتاده است

 

مادام، من تمام فاميلو دعوت کردم که بيان اينجا

 

براي کسي تله گذاشتيد؟-
نه، من هنوز اطلاعات کافي ندارم-

 

اما قطعاً در مورد روانشناسي اطلاعات خوبي دارم مادام

 

پس وقتي افراد در يکجا جمع بشند و با هم صحبت کنند، دير يا زود حقيقت برملا ميشه

 

موسيو تيموتي؟

 

فاميل شما رو دعوت کردند به

 

شما مشکل تنفس داريد؟-
آسم دارم-

 

ا ز دوران کودکي

 

در کنار گلها بدتر ميشه

 

خوبي تيموتي؟

 

ميبينيد آقاي پوارو؟ اون خيلي مريضه

 

!پوارو

 

اسناد خونه رو توي کيفم پيدا کردم

 

فکر کنم تمام اين مدت اونو با خودم اينور و اونور ميبردم

 

هلن؟

 

اسناد يهو پيدا شدند

 

خونه ميتونه فروش بره

 

من ميرم به دهکده که اسنادو بفرستم به دفتر

 

خوب پس تو فردا صبح حرکت کن-
باشه. راستي من امشب دير ميام، شام با اسکار ميرم بيرون-

 

!اسکار عزيز

 

بعد از اين همه مدت، اون خوشحال ميشه که تو رو ببينه

 

يک ماهي ميشه که اونو نديدم. ما روز بعد از خاکسپاري با هم ناهار خورديم

 

!چه جالب

 

اون ديروز زنگ زد و گفت که از زمان افتتاح رستوران تا حالا تو رو نديده، که ميشه حدود 6 هفته پيش

 

حتماً فراموش کرده

 

يه جور حرف نزن مايکل که انگار من احمقم. تو با اون زنه بودي

 

تو چي؟

 

گفتي ميري با جين خريد کني

 

اما جين ماههاست که رفته امريکا

 

ما نميخواهيم از امتياز مساعده پيش‌پرداخت وصيتنامه استفاده کنيم، درسته؟

 

چرا ميخواهيم

 

اين تمام روياي منه، اين ميتونه منو به يه ستاره تبديل کنه

 

آدم نبايد ريسکهاي بالا بالا بکنه، مگه نه؟

 

سينيورينا، سلام

 

جوواني گلاچيو هستم

 

خيلي عاليه که من اينجا در منزل زيباي انگليسي شما باشم

 

اوه، اينجا مال من نيست

 

بايد بگيد سينيورا

 

آه، بله سينيور

 

من ميخوام يادگاري بردارم

 

من و مايکل اون ميز سبز چوب گردو را که تو سالن پذيراييه برميداريم

 

نه رزاموند، ما اونو ميخواستيم

 

و بخاطر احساسات وعواطف هم که شده، ما بايد اون سرويس دسر خوري چيني را هم داشته باشيم

 

با اين کار ما خيلي خيلي خوشحال ميشيم

 

فکر کنم دير جنبيدي عمو جان زودتر شما، اسم من روش خورده بوده

 

منظورت چيه که اسم تو روش خورده؟

 

هنوز هيچي مشخص نشده

 

سرويس دسر خوري ميخواي چکار؟ هنوز ازدواج هم که نکرده

 

فکر کنم هيچ پاداش مادّي نتونه جاي برادر تو رو بگيره عمو جان

 

من که انتقادي نکردم جرج، دست بردار

 

ببينم رزاموند، خيلي لازمه که حتماً ميز خونه‌ات پر زرق و برق باشه؟

 

لطفاً ساکت شو سوزانا

 

اما اگه تيموتي مخالفتي نداشته باشه

 

اوه نه نه نه، پاي منو وسط نيارين من فقط آخرين برادر زنده ريچارد هستم

 

اونو ناراحت نکن رزاموند، ميدوني که قلبش ضعيفه

 

عمو تيموتي خيلي ناسپاسه

 

من نميخواستم ريچارد تو رو محروم کنه

 

منظورت چيه؟

 

ميز دقيقاً براي نمايش جديد مناسبه

 

ما ميخواهيم شانسمون رو امتحان کنيم. نميخواهيم مثل تأتر قبلي در بدو شروع تعطيل کنيم

 

!تعطيل شد. آره، چه سورپريزي

 

اون ميز چوب گردو واقعاً قشنگه، بايد خيلي گرون باشه

 

قطعاً هزينه اون از سهم‌الارث ما از خونه کسر ميشه

 

من خيلي شرمنده‌ام، منظوري نداشتم

 

گلهاي شمعي روي ميز واقعاً خودنمايي ميکنند

 

حقيقتاً هنري هستند

 

واقعاً فکر ميکني اون ميز تو ماشين جا ميشه رزاموند؟-
ما مجبوريم مايکل-

 

ضمناً من ديگه به اينجا بر نميگردم

 

من، داره حالم بد ميشه

 

مورد، من بايد دراز بکشم

 

البته تيموتي

 

رو راست بگم، اون مرد چطوري اينکارها رو ميکنه؟

 

در تمام زندگيش بهش رسيدگي کردن

 

آره خيلي غير عاديه، ميدونم

 

بخصوص وقتيکه بعضي از زنها به شوهرهاشون وفاداري ميکنند

 

در حاليکه شوهر، که اصلاً لياقت وفاداري نداره، اونها رو احمق گير مياره

 

راستي کلبه کورا چطوري بود سوزانا؟ نقاشيهاي اونو ديدي؟

 

بله، اونها خيلي جذاب بودند ميشه باهاشون کارت‌پستال درست کرد

 

من ميدونم. خانم گلاچيو هيچوقت کپي برداري نميکرد. اون يه نقاش واقعي بود

 

حداقل يه دفعه رو يادم مياد که اون زير آفتاب سوزان در حاليکه خيلي ناراحت بود، بي‌وقفه نقاشي ميکرد

 

تيموتي رفته تو رختخواب

 

خانم گيلکويست ممکنه لطفاً شير و بيسکويت براش آماده کنيد؟

 

وقتي بيدار بشه عصرونه لازم داره

 

همين الان انجام ميدم خانم ابنتي

 

من مطمئنم که عمّه کورا کپي برداري کرده

 

نميخواستم با خانم گيلکويست جر و بحث کنم

 

و چرا شما مطمئن هستيد مادمازل؟

 

چون يکي از نقاشيهاي اون که در مورد مناظر دريايي بود، کار يه نقاش ديگه به نام پروفلکسنه. فانوس دريايي روي اسکله

 

اما اون اسکله 5 سال پيش سوخت و از بين رفت، من خودم راجع بهش خوندم. ولي تاريخ نقاشي کورا مربوط به سال قبله

 

و من توي اتاق خوابش يه کارت‌پستال از پروفلکسن پيدا کردم که اسکله سر جاش بود

 

آيا اين دفعه اولي بود که اومديد به سن مري؟

 

بله

 

اگه اون کپي برداري هم کرده باشه، بازم جرم بحساب نمياد

 

موسيو اندويسل به من گفته که براي خريد خونه، يک مدرسه مذهبي تمايل زيادي نشون داده

 

که اين مدرسه توسط زنان مذهبي اداره ميشه

 

شما بهشون ميگيد راهبه؟

 

راهبه‌ها خوبند

 

از خونه خوب مراقبت ميکنند

 

داشتم فکر ميکردم کسي دلش ميخواد راهبه بشه؟

 

آره، اگه آدم خيلي مورد تملق قرار بگيره

 

مثلاً سونيا ولز امريکايي که از نظر تمام دنيا مسحور کننده است

 

فکر نميکنم کسي به راهبه‌ها توجه خاصي بکنه

 

همينطور به کشيشها

 

منظورم چهره اوناست

 

تو به هيچکس نگاه نميکني

 

يادم مياد يه جا خوندم که شاهدها تو دادگاه، مشخصات يک فرد بخصوص رو کاملاً متفاوت ارائه ميدن

 

درسته پوارو؟-
همينطوره-

 

خيلي برام عجيبه که وقتي آدم خودشو يکدفعه جلوي آينه ميبينه تعجب ميکنه که آيا من اين آدم رو تا حالا ديدم يا نه؟

 

بعد ميفهمي که خودت هستي

 

و اگه يه خورده احمقانه به قضيه نگاه کني، يکي ديگه رو ميبيني

 

چرا؟

 

واسه اينکه هيچوقت کسي خودشو همونطوري که هست و ديگران ميبينند نميبينه

 

هر وقت کسي بخواد خودشو تو آينه ببينه، هميشه يه تصوير برعکس ميبينه

 

خوب، اين چه فرقي ميکنه؟

 

صورت آدمها کاملاً قرينه نيست

 

اگه يه طرف لبهاتو ببري بالا، طرف ديگه مياد پايين

 

بيني هم کاملاً مستقيم نيست

 

اينجا رو ببين

 

ميبيني؟

 

مثل هم نيستند

 

بده به من

 

شما بايد توي تختتون باشيد مادمازل

 

دارم کاکائوي آقاي تيموتي رو آماده ميکنم

 

شما هم ميل داريد؟-
نظر لطفتونه، امّا من خودم براي خودم درست ميکنم-

 

اميدوارم حرفي که ميخوام بزنم بي‌ربط نباشه آقاي پوارو

 

خانم گلاچيو مرده و به نظر مياد که هيچکس اهميتي نميده

 

واسه اينکه گذشته‌ها گذشته

 

اين روزها جوانها خيلي بي‌قيد شدند

 

اونها نميدونند معني تنهايي چيه

 

سفر زندگي براي افرادي که تنها زندگي ميکنند، ميتونه خيلي سخت باشه مادمازل

 

شما هميشه همراه خانم بوديد؟

 

نه

 

من قبلاً براي خودم مغازه چاي فروشي داشتم

 

کنار يک درخت بيد، اونجا يه مکان کوچک و دلپذير بود به نام "ويلا تري" آقاي پوارو

 

تمام ظرفهاي چيني به رنگ آبي زيبا بودند و کيکها هم خيلي خوشمزه

 

ولي از وقتي که کمپاني" لاينز"در اونجا افتتاح شد، کار من هم کساد شد

 

اين روزها براي خيلي‌ها از اين اتفاقها مي‌افته

 

اين صداي زنگ آقاي تيموتي است

 

سوزي! جداً داري ميري آفريقا؟

 

آره

 

کاش نميرفتي. لااقل الان

 

چرا؟

 

تو هم بايد بياي

 

ممکنه واسه غير از خودت کارهاي مفيدي انجام بدي

 

تو خيلي کسل‌کننده و عجيب شدي

 

ميگم نکنه کار بدي کرده باشي و نميدوني چطور بايد درستش کني؟

 

راستي، من ديگه اون ميز چوب گردو رو نميخوام، به جاش اينو ميخوام

 

ببخشيد که مزاحم شدم-
نه نه نه آقاي پوارو، بياييد تو-

 

يه چيزي اينجاست

 

شبيه وصيتنامه عمو ريچارده

 

اين آخرين وصيتنامه ريچارد ابنتي ميباشد

 

بدينوسيله، اينجانب کليه وصيتنامه‌هاي قبلي خويش را لغو مينمايم

 

و تمامي املاک حقيقي، شخصي و هرگونه دارايي قابل انتقال خود را پس از مرگ با اختيار تام به جرج ابنتي واگذار ميکنم

 

اين درست نيست. خيلي نامربوطه

 

از کجا اينو پيدا کردي رزاموند؟

 

ما واقعاً به اون پول احتياج داشتيم

 

من بايد درباره اين پروسه تحقيق کنم

 

مورد، من بايد همين الان به وکيلمون زنگ بزنم

 

جرج! من ميدونم که خود ريچارد اينو خواسته

 

کي ميخواسته تو رو از ارث محروم کنه؟

 

ميتونه کار هر کسي باشه

 

هر کي بوده حتماً خودش ريچاردو کشته

 

باورم نميشه

 

لابد فکر ميکني حالا که پولها به من رسيده ميتوني اشتباه خودتو جبران کني؟

 

نه، البته که نه. منظورم اين نبود

 

فکرکردم ميتونم تو رو متقاعد کنم

 

من خيلي خوب حاليم ميشه مامان

 

جرج، تو پسر مني

 

تو تمام دارايي من هستي

 

ازم مي‌خواي که بگم کارت درست بوده و تو رو ببخشم؟

 

نه، من هرگز تو رو نمي‌بخشم

 

واسه اينکه هيچوقت کسي خودشو همونطوري که هست و ديگران ميبينند نميبينه

 

هر وقت کسي بخواد خودشو تو آينه ببينه، هميشه يه تصوير برعکس ميبينه

 

لطفاً وصل کنيد به آقاي اندويسل

 

هلن

 

چي شده؟

 

ببخشيد که بيدارت کردم، به کس ديگه‌اي اعتماد نداشتم

 

مدّتيه که دارم فکر ميکنم در روز پس از خاکسپاري يه جاي کار ميلنگه

 

خودم حدس زدم که چيه، اما معقول نيست

 

هلن الو، اونجايي؟

 

حالت خوبه؟

 

چقدر حالش بده؟

 

به نظر ضربه مغزي شديده

 

مي‌خوام پيشش بمونم-
البته-

 

سينيور گلاچيو! يه مأموريت براتون دارم

 

بعد از يکي دو روز که اثر ضربه مغزي از بين رفت حالش خوب ميشه، مگه نه؟

 

اميدوارم

 

لنسکام! تو ميدوني گلهاي شمعي کجا هستند؟

 

اونها روي ميز چوب گردوي سبز بودن

 

مادام هلن ابنتي گلدون شيشه‌اي را شکستند

 

گلها الان توي کمد زير راه‌پله است

 

چطور ميتونيد به گل شمعي فکر کنيد وقتي هلن تو بيمارستانه؟

 

منم قطعاً براي هلن متأسفم، اما ما براي نمايش هفته بعد يک جلسه گردهمايي داريم

 

جاي تعجب نيست چون گلها رو اون يارو گلاچيو برده، اون نصفه شب با تاکسي از اينجا رفت

 

اون دوباره بر ميگرده؟

 

دنبالم بيا مايکل! بعد از اتفاقي که براي هلن افتاد، من ديگه تنهايي جايي نميرم

 

منظورت چيه رزاموند؟

 

معلومه! بهش حمله کردند

 

من فکر کردم اون افتاد و سرش خورد به پله‌هاي جلوي در

 

ساده نباش! يکي اونو زده

 

اوه جرج، اون حالش خوبه؟

 

کاملاً واضحه، يک کارآگاه تو خونه داره دنبال سرنخ ميگرده

 

عمو ريچارد مسموم شده

 

عمّه کورا با ساتور کشته شده

 

کيک مسموم براي خانم گيلکويست فرستاده شده و ضمناً يک وصيتنامه جعلي

 

الان هم که هلن با يک شئ سنگين از پا در اومده

 

هر کي وصيتنامه رو جعل کرده، بايد خودش هلن رو زده باشه

 

تو نميتوني بگي که يکي از افراد فاميل وصيتنامه رو جعل کرده و زده تو سر هلن

 

کس ديگه‌اي‌ اينجا نيست

 

تو بايد اين کار رو بکني پوارو تو کارآگاهي. پيدا کن چه کسي وصيتنامه رو جعل کرده

 

!محض رضاي خدا

 

من بودم. من اونو جعل کردم تا خودمو از ارث محروم کنم

 

قضيه حل شد؟

 

خب، حال مادرت چطوره؟

 

هنوز سر حال نيست. اونا به من گفتند که برم

 

پس تو بودي که وصيتنامه رو جعل کردي

 

الان که وجدانت راحت شده احساس بهتري داري؟

 

تو متوجه نيستي

 

من اونو کشتم

 

اين دروغه، مادرم پدرمو دوست داشت. اون هرگز اين کارو نکرده

 

جرج، ما همديگه رو دوست داريم. اون مقصر نيست

 

من باور نميکنم، فقط لئو پدر منه

 

ببين من وقت زيادي ندارم. اين آخرين وصيت منه و تو هم پسر مني. ازت ميخوام که همه چيزو تصاحب کني

 

من پسر تو نيستم

 

تو پدر من نيستي

 

من نميخواستم حرفهاي اونو بشنوم اون با اين کار زندگي منو نابود کرد

 

ديدم که اون مريضه

 

ولي نتونستم خودمو نگه دارم که سرش فرياد نکشم

 

اون که پدر من نبود

 

همون موقع بود که فکر عوض کردن وصيتنامه به ذهنم رسيد

 

ميدونم که کار احمقانه‌اي بود

 

ميخواستم با اينکار به اون اهانت کنم

 

ميدوني؟ تمام زندگي من يک دروغ بوده

 

اما وصيتنامه واقعي تمام مدت تو جيب من بوده

 

بايد از شرّش خلاص ميشدم

 

من اونو کشتم پوارو، مطمئنم

 

نه موسيو

 

علت مرگ ريچارد ابنتي، بحث و مشاجره شما نبوده

 

ممکنه منو ببخشيد؟

 

اومدم که از سوزانا هندرسون بازجويي کنم

 

اون در روز مرگ کورا تو هتل "کينگز آرم" بوده، اما اصلاً به ما اطلاع نداده

 

به نظر مياد که بر خلاف تصور ما، اين يه قتل عادي نبوده

 

نه بازرس، اين يک قتل معمولي نبوده

 

اين يک حمله وحشيانه بوده و من ميدونم که چرا و چطور انجام شده

 

اما ازتون ميخوام که بازجويي رو براي يه مدت کوتاه به تعويق بندازيد

 

چون من منتظر يک مدرک محکم هستم، يعني آخرين قطعه پازل

 

چه جور مدرکي؟-
الان نميتونم بگم، ممکنه اشتباه کرده باشم-

 

ضرر نميکني

 

تا حالا دو بار در حرفه من اتفاق افتاده-
مختصر و مفيد بود-

 

ولي اگه درست گفته باشي، امتيازش مال توئه

 

واسه من اينطوري نيست

 

اوه، راستي ما يه خبر خيلي نادر از مادر روحاني شهر مجاور دريافت کرديم

 

اون ادعا ميکنه که دو تا از راهبه‌ها روز قبل از قتل رفته بودند به کلبه خانم گلاچيو

 

با اينکه در زدند، کسي جواب نداد با اينحال اونا مطمئنند که کسي تو خونه بوده

 

روز قبل؟

 

اونا مطمئنند؟

 

شکّي در مورد روزش نيست. همه چيز تو کتاب صومعه نوشته شده

 

با هم جور درمياد. کاملاً جور درمياد

 

راهبه‌‌ها قاتلند؟ اين خيلي مسخره است پوارو

 

نه بازرس، نظريات من هيچوقت مسخره نيست

 

عالي شد. تمام قطعات پازل سرجاشون هستن

 

موسيو شين؟

 

ميخوام چند لحظه باهاتون صحبت کنم

 

آقاي پوارو، مايکل عمّه کورا رو نکشته. چون نميتونسته

 

ولي نميتونسته بهتون بگه روز بعد از خاکسپاري عمو ريچارد کجا بوده، چون اون با معشوقه‌اش بوده

 

....!رزاموند

 

دروغ فايده‌اي نداره مايکل

 

ترجيح ميدي به جرم قتل متهمت کنند؟

 

شما چطور مادام؟

 

صبح روز قتل شما در" کمپ‌هامپتون" ديده شديد

 

پس خبر داريد؟-
بله-

 

مادام؟

 

ميدونيد، من خيلي مطمئن نبودم

 

من يک هنرپيشه هستم

 

ترس از چاق شدن و از دست دادن زيبايي

 

يه نفر به من يه اسم و آدرس داد و وقتي رفتم اونجا

 

ديدم خيلي چرک و کثيفه

 

و نتونستم انجامش بدم

 

اونوقت فهميدم که بچّه‌ام رو ميخوام

 

بچّه؟

 

و ملاقات با راهبه‌ها؟

 

احساس شرم کرده بودم. نياز داشتم با کسي حرف بزنم

 

مرسي مادام

 

چند وقته که ميدوني؟-
يه مدتي-

 

واسه همين بود که به من نگفتي کجا بودي، بخاطر بچّه

 

رزاموند، به خدا من

 

هيچي. من فقط تو رو دوست دارم

 

من ديگه با اون زن قرار نميذارم

 

فکرکنم بايد يه تغيير اساسي تو روابطمون ايجاد بشه مايکل

 

خانمها و آقايون

 

من به اينجا اومدم تا در مورد قتل تحقيق کنم

 

و بتونم يک معمّا رو حل کنم

 

اول، ريچارد ابنتي بطور ناگهاني ميميره

 

بعد هم در روز خاکسپاري، کورا اعلام ميکنه که ريچارد به قتل رسيده

 

اما دقيقاً در روز بعد، خود کورا هم ظالمانه کشته ميشه

 

خدمتکارش، معذرت ميخوام، منظورم همخونه ايشون يعني خانم گيلکويست با سم آرسنيک مسموم ميشه

 

مادام هلن ابنتي ضربه مغزي ميشه و در شرايط وخيم عدم هوشياري قرار ميگيره

 

اسناد خونه گم ميشه و وصيتنامه‌اي که جعليه خونده ميشه

 

بنابراين، اگه اين وقايع با هم مرتبط باشند چي؟

 

مثلاً شايد لازم بود که اسناد خونه گم بشه

 

شما موسيو تيموتي، شما نياز زيادي به پول داشتيد

 

و ضمناً چيزي از وصيت برادرتون گيرتون نميامد

 

بنابراين شما نقشه‌اي طرح کرديد که در روز خاکسپاري وارد دفتر آقاي اندويسل بشيد و اسناد خونه رو بدزديد

 

ولي اين کاملاً احمقانه است-
نه نه موسيو، همسرتون شما رو پوشش داد-

 

مورد، ميدونم که ميخواي برگردي پيش تيموتي

 

من خيلي سريع ترتيب کارها رو ميدم

 

خواهش ميکنم بخاطر من عجله نکنيد آقاي اندويسل

 

پس به قول خودتون صداشو در نياورديد

 

شما تصميم گرفتيد که اشتباه خودتونو اصلاح کنيد

 

اين مسخره است. من يه ناتوانم-
واقعاً موسيو؟-

 

درست همون وقتيکه من با شما صحبت کردم و شما ادعا کرديد که دچار حمله آسم شديد

 

اينا همش مزخرفه

 

فکر کنم اون بلوف تو رو فهميده تيموتي

 

نه نه موسيو. شما اونقدر از بدست آوردن پولها نااميد بوديد که دزدي احمقانه‌اي کرديد

 

اما سوالي که باقي ميمونه اينه که آيا اونقدر نااميد بوديد که احمقانه مرتکب قتل بشيد؟

 

شما چطور مادمازل هندرسون؟

 

شما گفتيد که قبلاً هرگز در "سن‌مري" نبوديد، هان؟

 

اما وقتي شما با آقاي اندويسل "درباره مکان هتل‌تون در"سن‌مري صحبت کرديد کاملاً واضح بود که ميدونيد دقيقاً کجا قرار داره

 

بله، خيلي راحت ميشه گمش کرد

 

.....ولي اگه به کليسا نگاه کنيد

 

بازرس مورتون اينجا هستند که از شما بپرسند چرا صبح روز مرگ عمّتون در "سن‌مري" بوديد

 

و چرا به پليس خبر نداديد؟

 

صبح روز بعد از خاکسپاري، جرج زنگ زد و گفت که داره مياد به ديدن عمّه کورا تا در مورد حرفي که اون در روز خاکسپاري زده بود بپرسه

 

اون ماشين نداره، پس من پيشنهاد کردم که با ماشين خودم ببرمش

 

و شما کورا رو ديديد؟

 

نه، ما نرفتيم پيش عمّه کورا

 

ما رفتيم به هتل

 

ما برنامه خاصي نداشتيم

 

من نميتونم خودمو ببخشم

 

اگه رفته بوديم به اون کلبه، ميتونستيم عمّه کورا رو نجات بديم

 

ما اشتباه کرديم

 

من جرج رو دوست دارم

 

پس شما دوتا در"سن‌مري" بوديد و کسي شماها رو نديده، هان؟

 

پس الان وقتشه که من توجه خودمو به انگيزه قتل معطوف کنم

 

براي اينکه اين روانشناسي انسانه که براي من جالبه

 

هر کدوم از شما ميتونستيد کورا گلاچيو رو کشته باشيد

 

تا جلوي افشاي راز قتل ريچارد ابنتي رو توسط اون بگيريد

 

اما آيا اين دو قتل با هم ارتباط تنگاتنگ دارند؟

 

مطمئناً ريچارد ابنتي بطور ناگهاني مرد، ولي هيچ شکي در مورد مرده‌سوزي اون و حرفي که خواهرش در روز خاکسپاري زد وجود نداره

 

و بخاطر همون حرفها بود که همتون باور کرديد حتماً قتلي اتفاق افتاده

 

من از خودم يه سوال پرسيدم که خيلي تصادفي به ذهنم رسيد

 

که هرکدوم از شما چقدر کورا گلاچيو رو ميشناختيد؟

 

منظورتون چيه که چقدر؟

 

جواب اينه که

 

اصلاً بخوبي نميشناختيد

 

من از خودم سوال ديگري پرسيدم

 

فرض کنيم که اون زن، کورا گلاچيو نبوده که در مراسم خاکسپاري شرکت کرده

 

يعني عمّه کورا عمّه کورا نبوده؟

 

يعني يکي ديگه کشته شده؟

 

نه مادام، قطعاً کورا گلاچيو به قتل رسيده. اما شايد اون زني که در مراسم خاکسپاري ريچارد شرکت کرده، کورا نباشه

 

زني که اون روز در مراسم خاکسپاري شرکت کرد

 

فقط به يک منظور اومده بود

 

که از مرگ ناگهاني ريچارد ابنتي بهره‌برداري کنه

 

و اين فکر رو تو ذهن همه افراد فاميل بندازه که ريچارد به قتل رسيده، که البته کاملاً موفق شد

 

مزخرفه، اين کار چه سودي داره؟

 

اجازه بديد توضيح بدم

 

اگه کورا گلاچيو اعلام کنه که برادرش به قتل رسيده و خودش هم روز بعد کشته بشه،اين دو قتل علّت و معلول هم خواهند بود

 

و براي هرکول پوارو مضنون درجه يک، يکي از افراد خانواده خواهد بود

 

اما اگه کورا گلاچيو کشته بشه

 

و به قصد دزدي به خونه اون حمله بشه

 

و هرکول پوارو هم اين دزدي رو باور نکنه اونوقت به کي مضنون ميشه؟

 

به يه نفر از داخل خونه

 

به زني که همخونه اون بوده

 

منظورتون اين نيست که من بخاطر يک گردنبند و يه سري نقاشي کم ارزش اونو کشتم؟

 

نه نه نه مادمازل

 

براي چيزي با ارزشتر از اون

 

يکي از نقاشيهاي کورا از روي نقاش معروف-پروفلکسن-کشيده شده بود

 

اين سوزانا هندرسون بود که متوجه شد

 

که نقاشي از روي يک کارت‌پستالکشيده شده. چونکه در نقاشي هنوز اون اسکله قديمي سر جاش بود

 

ولي در حقيقت اون اسکله قديمي سالها پيش سوخته و از بين رفته بود

 

اما مادام گلاچيو طبق گفته خودتون هميشه از روي طبيعت زنده نقاشي ميکرد

 

و بعد از اين مسئله من بوي رنگ روغن رو بياد آوردم.همون موقعيکه تازه وارد خونه شده بودم

 

شما ميتونيد نقاشي کنيد، مگه نه؟

 

و شما درباره نقاشي خيلي چيزها ميدونيد چون پدرتون يه نقاش بزرگ بوده

 

سپس ريچارد ابنتي ناگهان ميميره و نقشه يکدفعه مياد به ذهنتون

 

چقدر ساده است که داروي خواب‌آوربريزيد تو ليوان چاي کورا و اونو در روز خاکسپاري برادرش بيهوش کنيد

 

و نقش اونو در"اندبي" بازي کنيد

 

خب شما "اندبي" رو بخوبي ميشناختيد چون کورا اخيراً راجع بهش با شما صحبت کرده بود

 

بنابراين خيلي ساده بود که اول از همه با خدمتکار شروع کنيد تا هويت شما تأييد بشه

 

لنسکام عزيز، يادت مياد اون وقتها بچه‌ها رو ميبردي پاي درخت که بازي کنند؟

 

اين احمقانه است. هيچکس حتي براي يه لحظه هم نميتونست گول منو بخوره

 

اما هيچکس کورا گلاچيو رو از 20 سال پيش تا حالا نديده بود

 

شما لباس اونو پوشيديد و بالشتک گذاشتيد تا نشون بديد کورا چاقتر شده

 

هيچکس شک نميکرد که شما کورا گلاچيو نيستيد

 

و از اونجاييکه کورا هميشه از موي مصنوعي استفاده ميکرد، براي شما خيلي راحت بود که شبيه اون بشيد

 

اما در مورد عادتهاي رفتاري

 

کورا گلاچيو هم واسه خودش رفتارهاي بخصوصي داشت

 

و شما همه اونا رو بخوبي جلوي آينه تمرين کرديد و دقيقاً همونجا بود که اولين اشتباه خودتونو مرتکب شديد

 

شما فراموش کرديد که تصوير داخل آينه هميشه وارونه است

 

بنابراين وقتي اداي کورا گلاچيو رو بخوبي جلوي آينه در مياورديد

 

و مثل يه پرنده سرتونو کج ميکرديد فراموش کرديد که جهت کج کردن سرتون برعکسه

 

و همين بود که مادام هلن ابنتي رو گيج کرده بود

 

زمانيکه شما شروع به اجراي ترفند خودتون کرديد، هلن ابنتي نميتونست دقيقاً بگه که کجاي کار ميلنگه

 

اما بعد از صحبت درباره تصاوير داخل‌آينه و اينکه هرکس دوست داره خودشو همونطوري ببينه که ديگران ميبينند

 

همه چيزو بياد آورد

 

بعد به طبقه پايين برگشت که زنگ بزنه

 

اما يه نفر بالا بود و تا پايين پله‌ها اونو دنبال کرد که به حرفهاش گوش بده

 

و بخاطر تماس تلفني که هلن ميخواست برقرار کنه، ميزنه تو سرش

 

من هيچکدوم از اين کارها رو انجام ندادم. همشون يه دروغ بسيار بسيار شرورانه است

 

تو بودي که اون روز اومده بودي

 

وقتي ما ديروز اومديم اينجا، احساس کردم که تو رو قبلاً ديدم

 

....اما کسي تو رو

 

درسته، کسي بدش نميومد که منو به چشم يه خدمتکار نگاه کنه

 

يک حمّال محلي

 

ادامه بده آقاي پوارو ادامه بده با اين مزخرفاتت

 

مرسي مادمازل. تمايل دارم

 

و براي اينکه بيشتر خودتونو مخفي کنيد، يک نامه ساختگي رو توي کشو جاسازي کرديد

 

که از طرف ريچارد ابنتي به خواهرش بود

 

البته در جايي که هرکس بتونه اونو پيدا کنه

 

و ضمناً در اين نامه يه عبارت مرموز هم وجود داشت که ميگفت: به خواهرم بگيد که من بزودي خواهم مرد

 

و بعد هم شما خودتونو بطرز بدي با آرسنيک مسموم کرديد، اما کشنده نبود

 

مادمازل شما ميدونيد که ديگه آرسنيک خيلي قديمي شده و اين ظنّ منو خيلي سريع برانگيخت

 

قضيه نقاشي پروفلکسن چيه؟

 

من موسيو گلاچيو رو به کلبه فرستادم‌ تا نقاشي رو برداره و ببره به فرهنگستان ادب و هنر لندن و ارزش اونو معلوم کنه

 

اگه ممکنه سينيور

 

لطفاً نگاه کنيد

 

کار رامبرانت است

 

هر دو نقاشي توسط دو نقاش ماهر کشيده شده

 

من خيلي سريع فهميدم، اما اون نفهميد

 

هميشه راجع به اينکه چقدر از هنرسرش ميشه حرف ميزد ولي نقاشي رامبرانت رو که زير دماغش بود نميشناخت

 

اون يه احمق تمام عيار بود

 

مرتّب درباره اين خونه حرف ميزد و روده درازي ميکرد و خواهشهاي بچه‌گانه داشت

 

نميدونيد چقدر ملال آوره که هر روز به حرفهاي تکراري يه نفر گوش کني و وانمود کني که مشتاق هستي

 

همش بگي: بله خانم گلاچيو، همينطوره خانم گلاچيو

 

همش کسالت آور و خسته‌کننده و انتظار هيچي نبايد داشته باشي غير از همين مزخرفات

 

و در آخر، تابلوي رامبرانت

 

اين تابلو چند هفته پيش در لندن فروخته شد به مبلغ 5000 پوند

 

تو فقط بخاطر 5000 پوند اونو اونطور ظالمانه کشتي؟

 

نه نه نه مادمازل، شما اشتباه ميکني

 

با 5000 پوند فقط ميشه يه مغازه چاي فروشي خريد و پر از چاي کرد

 

شما ميفهميد

 

اين تنها شانسي بود که داشتم

 

من ميبايستي براي خودم سرمايه جمع ميکردم

 

تا شانس بازسازي مجدد"ويلا تري" رو داشته باشم

 

جاي مخصوص و کوچک خودمو

 

آزادي، استقلال و آقا و نوکر خودم

 

شايد بهتر باشه با من بياييد خانم گيلکويست

 

البته، من نميخوام مشکل ايجاد کنم حالا که نميتونم مغازه چاي فروشي خودمو داشته باشم

 

ديگه هيچي برام مهم نيست

 

آه، من هميشه چرت و پرت ميگم

 

لطفاً منو ببخشيد، چقدر احمقم

 

!خيلي عجيبه

 

از کجا فهميدي؟

 

چطور بهش مضنون شدي؟

 

از گلهاي شمعي

 

مادمازل، يادتون مياد وقتي اون روزعصر که همه اومده بودند اينجا و شما داشتيد با خواهرتون جر و بحث ميکرديد

 

خانم گيلکويست اشاره کرد که گلهاي شمعي روي ميز چوب‌گردو خيلي هنري بنظر ميرسه

 

اما خانم گيلکويست نميتونست گلها رو اونجا ديده باشه

 

چون مادام هلن ابنتي قبل از رسيدن او، گلها رو برداشته بود

 

پس تنها زماني که ميتونست گلها رو ديده باشه، موقعي بود که او قبلاً اينجا بوده

 

يعني وقتي اداي کورا گلاچيو رو در مياورده

 

!چقدر شما باهوشيد

 

اونو دار ميزنند؟-
نميدونم مادمازل-

 

ممکنه اونو در يک مؤسسه بستري کنند

 

دادگاه بايد تصميم بگيره

 

فکر کنم بايد برم

 

حداقل سعي خودمو ميکنم

 

فکر ميکنم اينطوري خيلي بهتره

 

چند وقت اونجا ميموني؟

 

نميدونم

 

خداحافظ گيلبرت

 

مرسي مادام. ممنون از مهمان ‌نوازيتون-
از همه چيز ممنونم آقاي پوارو-

 

خداحافظ عزيزم. زياد اونجا نمون-
خداحافظ هلن-